ترش و شیرین های من
سلام دردونه های خودم حال احوال خوبه ؟ دماغتون چاقه ؟ بدخواه مدخواه که ندارین ؟! جونم برای گلای ناز بگه روز پنجشنبه وقتی اومدم خونه مامان جون گفت دیگه باید بخوابن حتما ردخور نداره ماهم گفتیم خدا رو شکر نشون به اون نشون که تا 7 غروب خبری از لالا نبود و شما تا تونستید آتیش سوزوندین بعد ناهار مشغول کارای خونه بودم که متوجه شدم خبری ازتون نیست وقتی اومدم سراغتون دیدم بله یه نارنگی دستتونه و پوستشو سوراخ کردین و دارن با انگشتاتون تیکه تیکه لپشو در میارین می خورین اونقدر جدی بودین که نگو تازه رفته بودین پشت کمدتون راحت تکیه داده بودین و بله البته سرتا پای مبارک ، روی زمین و در و دیوار همه تحت تأثیر پوست و هسته و .... قرار گرفته...
نویسنده :
مامان انیس
10:55