تارا خانوم گل منتارا خانوم گل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
باربد خان قند عسل منباربد خان قند عسل من، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

تارا و باربد عزیزای دل مامان و بابا

ترش و شیرین های من

سلام دردونه های خودم حال احوال خوبه ؟ دماغتون چاقه ؟ بدخواه مدخواه که ندارین ؟! جونم برای گلای ناز بگه روز پنجشنبه وقتی اومدم خونه مامان جون گفت دیگه باید بخوابن حتما ردخور نداره ماهم گفتیم خدا رو شکر نشون به اون نشون که تا 7 غروب خبری از لالا نبود و شما تا تونستید آتیش سوزوندین بعد ناهار مشغول کارای خونه بودم که متوجه شدم خبری ازتون نیست وقتی اومدم سراغتون دیدم بله یه نارنگی دستتونه و پوستشو سوراخ کردین و دارن با انگشتاتون تیکه تیکه لپشو در میارین می خورین اونقدر جدی بودین که نگو تازه رفته بودین پشت کمدتون راحت تکیه داده بودین و بله البته سرتا پای مبارک ، روی زمین و در و دیوار همه تحت تأثیر پوست و هسته و .... قرار گرفته...
7 اسفند 1390

Bad manager

سلام به گل باقالی های خودم حالتون خوبه شیطونا چند روزه کلا تو خونه نمی تونم بشینم پای کامپیوتر کلا سیستمشو ریختین به هم تو فکر تبدیل به احسنشم ......... وقتی تو خونم و به دور و برم نگاه می کنم می بینم کلی وسایل بلا استفاده داریم که فقط باید نظافت بشن و الان شدن یه معضل دست و پاگیر که باید فکری به حالشون کنم تا ازین شلوغی خلاص بشیم تو این هفته صبح تا حدود 9 خواب بودین تا حدود 3-2 بیدار بودین ظهر 2 ساعت خوابیدین بعدش مشغول بازی و شیطونی بودن تا حدودای نصفه شب دیروز هم تارا خانم دوبار ظرف غذا رو چپه کرده طفلی باربد که می خواست غذا بخوره و حسابی به تارا اعتراض کرد ولی چه میشه کرد فرشته کوچولوی ما واقعا شیطونه بار...
4 اسفند 1390

اسفند دونه دونه

یه سلام اسفندی آخر سالی به نازدونه های خودم حال واحوالتون خوبه قربونتون برم من که تو تموم لحظات زندگیمون شادی و نشاط آوردین دیروز ظهر وقتی رفتم خونه هر دوتون رو مود خواب بودین ولی ساعت 4 خوابتون برد منم بی سرو صدا داشتم به کارام می رسیدم که باربد ساعت 5 بیدار شد آویزون بازاری داشتیم تا یکی دو ساعت بعد که تارا بیدار شده غذا خوردین بازیهاتون رو کردین آتیش هم به قدر مکفی سوزوندین مراسمات مختلف گریه زاری به مناسبت ورود دندون هم داشتیم خلاصه جونم براتون بگه بنده حقیر تا ساعت 8 شب دیشب هنوز نمی دونستم چی باید برای شام و ناهار فردا درست کنم و این مطلب خیلی کلافم کرده بود تا بالاخره یه غذای من درآوردی پختیم و بسیار هم خ...
1 اسفند 1390